زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
میدوني فرق تو با ماه چيه ماه فقط شبا اونم شبايه بدون برف و بارون زيباست ولي تو چه شب باشه چه روز چه برف باشه چه بارون هميشه زيبايي...
كاش قلبم درد پنهاني نداشت چهره ام هرگز پريشاني نداشت كاش مي شد دفتر تقدير عشق حرفي از يك روز باراني نداشت كاش مي شد راه سخت عشق را بي خطر پيمود و قرباني نداشت...
گفتم زندگي چند بخش است؟؟ گفت:: دو بخش گفتم كدامند؟؟ گفت : كودكي، پيري گفتم: پس جواني چه شد؟؟ گفت : با عشق ساخت...... با بي وفايي سوخت..... با جدايي مرد...
خوشبختی مثل توپ میمونه وقتی ثابت شوتش میکنیم وقتی حرکت میکنه دنبالش میریم (ویلیام شکسپیر)...
عشق آلوچه نیست که بهش نمک بزنی دختر یا پسر همسایه نیست که بهش چشمک بزنی غذا نیست که بهش ناخونک بزنی رفیق نیست که بهش کلک بزنی عشق مقدسه که باید پیشش زانو بزنی..
اي عشق مدد كن كه به سامان برسيم چون مزرعه اي تشنه به باران برسيم يا من برسم به يار يا يار به من يا هر دو بميريم و به پايان برسيم
.